یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۷:۰۱
۰ نفر

همشهری دو - انسیه مجاوری: شاید هیچ‌کس از یک سرای محله کوچک، آن هم در غربی‌ترین منطقه تهران توقع کارهای بزرگ را نداشته باشد!

معجزه باران در شهرک دریا!

اما دقيقا در غربي‌ترين نقطه اين شهر، سراي محله‌اي وجود دارد كه از سال‌ها پيش، دست به كار‌هاي بزرگ مي‌زند! اينجا محله شهرك درياست! محله‌اي كه خيلي‌ها نامش را هم نشنيده‌اند. حقيقت اين است در همين محله‌اي كه هيچ‌كس آن را نمي‌شناسد و نامش را نشنيده، گروهي از بانوان در قالب نذر فرهنگي دست به كارهاي خارق‌العاده زده‌اند و به دختران معلول جسمي و ذهني آموزش‌هاي خاص و متفاوت مي‌دهند؛ دختراني كه سواد خواندن و نوشتن ندارند، در اين سراي محله، نوشتن آب و بابا را مي‌آموزند، بافتني مي‌بافند، نقاشي مي‌كنند و از دورريختني‌ها كاردستي مي‌سازند. عصر يكي از روزهاي نوروزي به اين سرا رفتيم تا شاهد معجزه باراني باشيم كه در شهرك دريا غوغا مي‌كند... .داستان از روزي آغاز شد كه مادر‌ها بدون فرزندانشان به اردو آمدند! آن روز‌ها فاطمه حسين‌زاده مسئول خانه تسنيم سراي محله شهرك دريا، به كلاس‌هاي تسهيلگري جشنواره تسنيم مي‌رفت تا با ايده‌هايي نو در بخش ابتكارات جامعه‌محور اين جشنواره شركت كند. وقتي دغدغه مادر‌ها را مي‌بيند و دل نگراني را در چشمانشان مي‌خواند به آنها مي‌گويد: «چرا فرزندانتان را به اردو نمي‌آوريد تا با خيالي آسوده از طبيعت لذت ببريد و تفريح كنيد؟» پاسخي كه مي‌شنود سرآغازي بزرگ در انجام كاري بزرگ‌تر است؛ «فرزندانمان معلولند!» فرزندانشان معلول بودند و محكوم به خانه‌نشيني! همان روز، وقتي مسئول خانه تسنيم، به بالا‌ترين قله توچال صعود مي‌كرد و با هر قدم احساس نزديكي به خدا بيشتر در دلش زنده مي‌شد، تصميم گرفت كاري كند. تصميم گرفت خانه‌نشيني و محنت روزهاي يكنواخت زندگي را از معلولان و خانواده‌هايشان دور كند. با اين انگيزه ايده‌اش را در كلاس مطرح كرد؛ ايده‌اي كه نامش «معجزه باران» بود و راهش بي‌پايان. حالا ۶‌ ماه است كه گروه معجزه باران خستگي‌ناپذير وظيفه آموزش و تفريح معلولان را برعهده گرفته است. فاطمه حسين‌زاده از معجزه باران روايت مي‌كند؛ روايتي كه با چشماني نمناك به زبان آورده مي‌شود.

  • از نحوه آشنايي با اعضاي گروه بگوييد.

پس از شركت در كلاس‌هاي تسهيلگري امور بانوان شهرداري تهران، مسئولان خانه تسنيم بايد اعضاي گروهشان را معرفي و پس از آن ايده‌هايي نو را مطرح مي‌كردند. اعضاي گروه را مي‌شناختم. دوست و بچه محل هم بوديم؛ از سوي ديگر همكاري در پروژه معجزه باران نخستين همكاري ما نبود، زيرا در سال اول و دوم و سوم جشنواره تسنيم همكار هم بوديم. نخستين سال با استفاده از دكمه‌هاي اضافي، نقشه ايران را طراحي و رتبه برتر جشنواره را كسب كرديم. سال دوم و سوم هم با ايده قرائت خانه سيار به برتر بودن خود ادامه داديم! امسال هم كه معجزه باران براي اعضاي گروه و سراي محله دريا معجزه كرد. اطمينان داشته باشيد همكاري ما در پروژه‌هاي بعدي هم ادامه خواهد داشت.

  • هدف گروه معجزه باران چيست؟

اين گروه تنها يك هدف دارد: خدمت به معلولان و خانواده‌هايشان! تمام ايده‌هايي كه تا به امروز در سراي محله و جشنواره تسنيم مطرح شده، از نياز‌ها سرچشمه گرفته است. مثلا قرائت خانه سياري كه 2 سال پشت سر هم رتبه نخست جشنواره را كسب كرد، ناشي از كمبود كتابخانه در منطقه و محله بود. معجزه باران هم كه داستان خودش را دارد. معلولان منطقه كل روز را در خانه مي‌ماندند، بدون اينكه هيچ تفريح و سرگرمي‌اي داشته باشند. شايد باور نكنيد اما تا قبل از آغاز به‌كار معجزه باران بسياري از اين بچه‌ها سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند. بايد كاري مي‌كرديم. وقتي با اعضاي گروه هميشه همراهم، از ايده جديد سخن گفتم چشمانشان از اشتياق درخشيد. يكي مي‌گفت من نقاشي يادشان مي‌دهم و ديگري مي‌گفت بافتني ياددادن با من! يكي از آموختن سواد و الفبا حرف مي‌زد و ديگري از آموختن قرآن. ماه‌هاست كه هيچ‌كس به بچه‌هاي گروه ما نمي‌گويد معلول! اين بچه‌ها پس از پذيرفته‌شدن طرح ما در جشنواره تسنيم با نام بچه‌هاي گروه معجزه باران خوانده مي‌شوند. آنها معلول نيستند آنها معجزه بارانند. اعتقاد دارم انتخاب اين اسم براي گروه كار خدا بود!

  • چرا اين اعتقاد را داريد؟

نام‌هاي زيادي براي اين گروه پيشنهاد مي‌شد كه استاد كلاس تسهيلگري، يعني پروانه رسولي هيچ‌كدام را قبول نمي‌كرد. شايد 100 نام از طرف اعضاي گروه پيشنهاد شد كه استاد هيچ‌كدام را نپذيرفت. يك مرتبه انگار معجزه شد؛ انگار كسي حرف در دهانم گذاشت و گفت: بگو معجزه باران! گفتم: استاد پيدا كردم. نام گروه ما معجزه باران است. اين حرف‌ها را مي‌زدم و ناخودآگاه اشك مي‌ريختم. استاد رسولي كه از شنيدن اين نام شوكه شده بود با صداي بلند صلوات فرستاد. گفت: اين بهترين انتخاب است. استاد رسولي زحمت‌ زيادي براي طرح ما كشيد. باور مي‌كنيد بعد از گذشت ۶‌ ماه هنوز تكرار نام معجزه باران سبب بغض و گريه اعضاي گروه و استاد رسولي مي‌شود.

  • چند نفر در گروه با شما همكاري مي‌كنند؟ فعاليت‌هاي گروه معجزه باران چيست؟

۳مربي اصلي داريم و ۴ كمك‌مربي. سوادآموزي، قرائت و حفظ قرآن، آموزش نقاشي، آموزش بافتني، ساختن بهترين‌ها از دورريختني‌ها، شعرخواني، برپايي اردوهاي يك روزه و اجراي نمايش عروسكي با استفاده از عروسك سنجد عمده فعاليت‌هاي گروه معجزه باران را تشكيل مي‌دهد. آموزش خياطي و كار با رايانه و اينترنت هم به‌زودي در ليست فعاليت‌هاي ما قرار خواهد گرفت.

  • چند نفر در اين كلاس‌ها شركت مي‌كنند؟

فعلا ۱۰ نفر. البته ما كار را از محله شهرك دريا آغاز كرديم. تعداد بچه‌هاي معلول در اين محله زياد بود. آنها را شناسايي كرديم و از خانواده‌هايشان خواستيم فرزندانشان را هفته‌اي يك‌بار به سراي‌محله بياورند تا در اين كلاس‌ها شركت كنند. اما سن بعضي از آنها بالا بود و گاهي به ۵۰ سال هم مي‌رسيد! معجزه باران تا ۶‌ ماه فقط منطقه ۲۱ را پوشش مي‌داد اما حالا پس از گذشت ۶‌ ماه آمادگي ثبت‌نام معلولان در هر نقطه از اين شهر را داريم؛ از شمال و جنوب گرفته تا شرق و غرب! معلولان مي‌توانند رايگان در اين كلاس‌ها ثبت‌نام كنند و آموزش ببينند.

  • هزينه‌هاي اين گروه از كجا تأمين مي‌شود؟

مربيان اين گروه در قالب نذر فرهنگي فعاليت مي‌كنند. به همين دليل دستمزد نمي‌گيرند و كارشان كاري دلي است. دفتر و كتاب، وسايل مورد نياز براي ساختن كاردستي، كاموا و ميل‌بافتني و... توسط خود مربي‌ها تهيه مي‌شود. در اين ميان نمي‌توان كمك مالي و معنوي مدير سراي محله را فراموش كرد.

  • استقبال خانواده‌ها از اين كلاس‌ها چگونه است؟

از روزي كه اين كلاس‌ها آغاز شده، هر روز خانواده‌ها تماس مي‌گيرند و دعايمان مي‌كنند! شركت در اين كلاس‌ها براي معلولي كه ۴۰ سال در خانه مانده و نوشتن هم بلد نيست يعني ورود به يك دنياي جديد و متفاوت! معلولي كه تا ديروز در خانه مي‌ماند و هيچ كاري نمي‌كرد حالا به اين بهانه از خانه خارج مي‌شود و دوست پيدا مي‌كند؛ دوستي كه مشكل خودش را دارد؛ دوستي كه زبانش را مي‌فهمد! با پايان يافتن كلاس، معلول به خانه بازمي گردد و تا ساعت‌ها با آموخته‌هايش سرگرم است. البته اين فقط يك سوي ماجراست! سرگرمي، تنها حسن اين كلاس‌ها نيست. بچه‌هاي گروه معجزه‌باران هنرمند شده‌اند، ليف مي‌بافند، نقاشي مي‌كشند و از دورريختني‌ها بهترين‌ها را مي‌سازند. اين يعني معلولان هم مي‌توانند منبع درآمد داشته باشند، بچه‌هاي گروه ما بافتني‌هايشان را مي‌فروشند. شايد باور نكنيد اما چند روز پيش يكي از مادر‌ها تماس گرفت و گفت توليد زباله ما به حداقل رسيده؛ چون دخترم از هر چيزي كه به سطل زباله مي‌اندازيم، كاردستي مي‌سازد.

  • چه كارهايي مي‌توان براي اين بچه‌ها كرد؟ شما ايده ديگري داريد؟

هر كاري كه براي معلولان انجام دهيم باز هم جوابگوي نياز آنها نيست. همكارانم به بچه‌هاي گروه آموزش مي‌دهند و من هفته‌اي يك بار، روزهاي پنجشنبه معجزه باراني‌ها را به گردش وتفريح مي‌برم. شادي و خنده آنها اشكم را در مي‌آورد. چند هفته قبل آنها را به آبشار تهران بردم. اگر بدانيد چقدر ذوق مي‌كردند. اين بچه‌ها براي شاد بودن بهانه‌هاي بزرگ نمي‌خواهند. اگر مي‌خواهيم به اين بچه‌ها خدمت كنيم بايد پايشان را به جامعه باز كنيم. بايد فرهنگسازي كنيم تا هيچ‌كس به ديده تعجب به اين بچه‌ها نگاه نكند. اگر توانايي مالي داشتم فضايي بزرگ تهيه مي‌كردم تا بچه‌ها در آن آموزش ببينند و كار كنند و منبع درآمد داشته باشند. اما نهادهاي ديگر هم مي‌توانند ما را در شادي بخشيدن به معلولان كمك كنند، مثلا اگر شركت اتوبوسراني ماهي يك‌بار اتوبوس و راننده در اختيارمان بگذارد، خدمت بزرگي به بچه‌هاي معجزه باران مي‌كند. بچه‌هاي معجزه باران سرشار از استعدادند، بايد آنها را جدي بگيريم.

  • تا به امروز كلاس‌هاي معجزه باران فقط براي دختران معلول بوده، براي پسر‌ها فكري نكرده‌ايد؟

حقيقتش اين است كه اين كلاس‌ها فقط براي دختران نبود! براي پسر‌ها هم بود اما خانواده‌ها وقتي متوجه شدند پسر‌ها هم در اين كلاس‌ها حضور دارند اعتراض كردند. ما هم اين آموزش‌ها را به دختران اختصاص داديم. مردان زيادي براي شركت در اين نذر فرهنگي تمايل نشان داده‌اند اما چون اغلب مربيان مرد، شاغل هستند و فقط بعد از ساعت اداري امكان حضور دارند، هنوز موفق به برنامه‌ريزي كلاس براي پسران معلول نشده‌ايم. البته اين به‌معناي بي‌تفاوتي ما نيست. اطمينان داشته باشيد خيلي زود كلاس‌هاي مردانه معجزه باران را هم در سراي محله برگزار مي‌كنيم.

  • اين نذر فرهنگي چه تأثيري در زندگي‌تان گذاشته است؟

وقتي دعاي خير فرشته‌هاي معلول پشت سرت باشد مگر مي‌شود زندگي‌ات تغيير نكند؟ آرامش و عشق، بزرگ‌ترين معجزه‌اي است كه معجزه باران به زندگي من و همسرم هديه داده است. بچه‌هاي معجزه باران را مانند فرزندان نداشته‌ام دوست دارم.

  • با عشق صدايم مي‌زنند

فيروزه شيبري، مربي بافتني و توليد بهترين‌ها از دورريختني‌هاي گروه
سه فرزند دارم، يك دختر و 2 پسر. روزي كه تصميم گرفتم در اين نذر فرهنگي شركت كنم به خدا گفتم: «من براي شادي دل بچه‌هاي معلول كار مي‌كنم، تو هم دل مرا شاد كن!» همسرم سال‌هاي سال بيمار بود؛ تومور مغزي داشت. نذر كردم به معلولان آموزش دهم تا همسرم شفا پيدا كند. همينطور هم شد، معجزه باران در زندگي من معجزه كرد و پدر فرزندانم بهبود يافت. دخترهاي مهربان اين گروه از ميل به‌دست گرفتن مي‌ترسيدند! با شعر و آهنگ آرامشان مي‌كردم و اعتماد به نفسشان را بالا مي‌بردم. روز نخست مي‌ترسيدند و مي‌گفتند: «ما بلد نيستيم. ما ياد نمي‌گيريم.» من هم با شوخي و خنده مي‌گفتم: « هر كسي بلد نباشه، قلقلكش مي‌دم.» با اين بچه‌ها كه حرف مي‌زني بايد كودك شوي و به زبان كودكانه سخن بگويي. كاش مي‌توانستم كاري برايشان انجام دهم. كاش مي‌توانستم به تمام بچه‌هاي معلول آموزش دهم تا هيچ دلي غمگين نباشد. اين بچه‌ها سراسر عشق و شورند؛ بافتني‌ها را با عشق مي‌بافند، از دورريختني‌ها با عشق، كاردستي درست مي‌كنند و با عشق صدايم مي‌كنند: «خانم معلم». دوستشان دارم آنقدر كه حاضرم هر روز هفته به سراي محله بيابيم و به آنها آموزش دهم.

  • اينجا آسمان به زمين نزديك‌ است!

آسيه نخعي، كمك مربي معجزه‌باراني‌ها
۳۴ ساله است و صاحب يك فرزند! فرزندي كه گاهي همراه با مادر در كلاس درس حضور پيدا مي‌كند. آسيه نخعي احساس مي‌كند اين روزها به خدا نزديك‌تر شده است. او دراين باره مي‌گويد: «آشنايي با اين بچه‌ها سبب شده تا بيشتر خودم را بشناسم. آنها به ترحم نياز ندارند آنها به مهرباني نياز دارند. وقتي به مربيان در آموزش دادن به معلولان كمك مي‌كنم و شادي و شعف اين فرشته‌ها را مي‌بينم حضور خدا را بيش از پيش حس مي‌كنم. احساس مي‌كنم در كلاس‌هاي ۲ تا ۳ ساعته ما، آسمان خدا به زمينش نزديك‌تر است.»

  • هر فرد به نوبه‌خودش!

طاهره شريفي در كارهاي اجرايي كمك‌هاي زيادي كرده است
نبايد قدم‌هايي كه براي اين بچه‌ها برمي‌داريم را بشماريم، بايد بي‌وقفه به معلولان خدمت كنيم. هر فرد در هر حوزه‌اي كه هست بايد به رضاي خدا فكر كند و براي خدمت به اين بچه‌ها قدم بردارد. يك مهندس در رشته خودش، يك معلم در رشته خودش و يك نويسنده هم در حوزه خودش! همه بايد براي اين بچه‌ها كار كنند. دختر ۱۶ ساله‌اي دارم كه قبل از برگزاري اين كلاس‌ها هميشه از تعويض لپ‌تاپ و آرزوهاي دور و درازش حرف مي‌زد اما مدت‌هاست كه اين آرزو‌ها را فراموش كرده و شكر‌گزار سلامتي‌اش است! بايد به شكرانه سلامتي‌مان به خلق خدا خدمت كنيم.

  • تو يادم دادي با انگيزه باشم

ندا متقي كمك مربي 19ساله‌اي است كه از حضور ميان معجزه‌باراني‌ها آرامش مي‌گيرد
وقتي همراه با مربيان، خدمت‌رساني به معلولان را آغاز كرديم، فقط يك موضوع در ذهنم بود؛ رضاي خدا! مي‌دانستم توجه به شادي و تفريح اين بچه‌ها نه‌تنها در منطقه ما بلكه در بيشتر مناطق تهران فراموش شده است، به همين دليل وقتي صحبت از آموزش به معلولان مطرح شد درنگ نكردم و همكاري با اين گروه را پذيرفتم. از روزي كه كار كردن با اين بچه‌ها را آغاز كرده‌ام، انگيزه بيشتري براي زندگي كردن دارم. وقتي معجزه باراني‌ها مرا در كوچه و خيابان مي‌بينند و به سمتم مي‌دوند، به شادي‌هاي كوچك اين بچه‌ها غبطه مي‌خورم. با كوچك‌ترين بهانه، خوشحالند و اين بزرگ‌ترين نعمت است.

  • معلول‌هايي كه معلم مربي خود هستند

اكرم خدادادي با ليسانس الكترونيك، مربي سوادآموزي معجزه باران است
صبور شده‌ام؛ از روزي كه پا به سراي محله گذاشته‌ام و با بچه‌هاي معلول نوشتن واژه‌هاي آب- بابا را تمرين كرده‌ام عجيب صبور شده‌ام، 2 فرزند دارم كه كوهي از شيطنت هستند. تا قبل از اينكه معلم اين بچه‌ها شوم، كمتر در مقابل شيطنت‌هايشان سكوت مي‌كردم اما تمرين و آموزش به معلولان صبوربودن را به من آموخت و از آن روز به بعد فهميديم اين ما نيستيم كه به آنها آموزش مي‌دهيم بلكه آنها هم با تمام مشكلاتشان گاهي معلم ما مي‌شوند. انگيزه‌ام از همكاري با اين گروه تنها يك چيز بود، درس خوانده بودم و بايد زكات علم‌ام را مي‌دادم. آموزش، بهترين زكات علم است و چه چيزي بهتر از آموزش به افرادي كه چشم به راه مهرباني‌هاي ما هستند. سن بعضي از شاگردانم از من بيشتر است اما وقتي مي‌بينم به واسطه مشكلات مالي يا كمبود امكانات، سواد خواندن و نوشتن ندارند دلم مي‌گيرد. اشتياقي كه بچه‌هاي معجزه باران براي آموختن دارند باوركردني نيست. يك روز مادر يكي از دختر‌ها به فرزندش مي‌گويد: «امروز به كلاس نرو تا با هم به مهماني برويم!» وقتي دختر قبول نمي‌كند، مادر مي‌گويد: «حالا كه به مهماني نمي‌آيي برو و با دوستانت خداحافظي كن! ديگر اجازه حضور در كلاس را نداري!» آن روز تلخ‌ترين روز كلاس من بود. اين دختر از ابتدا تا انتهاي كلاس اشك ريخت و هنگام رفتن از همه حلاليت گرفت. اما وقتي هفته بعد دوباره روي صندلي كلاس نشست دستانش را گرفتم و به او گفتم: «ديدي الكي چشماي قشنگت رو باروني كردي؟»

  • معجزه باراني‌ها، بي‌ريا مهربانند

صديقه فريدفر، مربي قرآني گروه
۶ سال پيش همسرم به رحمت خدا رفت. او امين اموال بيمارستان شهداي يافت‌آباد بود و تنها يك دغدغه داشت؛ كسب روزي حلال! مي‌دانست با قرآن، انس و الفت ديرينه دارم به همين دليل هميشه تشويقم مي‌كرد تا قرائت قرآن را به ديگران هم بياموزم. تشويق‌هاي او سبب شد دارالقرآني با نام زينبيه در شهرك دريا تاسيس كنم و تلاوت قرآن را به ديگران بياموزم. همسرم كه فوت كرد خيلي‌ها خوابش را ديدند، كساني كه خوابش را مي‌ديدند او را نمي‌شناختند فقط مي‌دانستند همسر من است. آنها مي‌گفتند: «همسرت در خواب شاد و خندان بود، ببين چه آدم خوبي بوده كه جايش اينقدر خوب است.» آنها نمي‌دانستند اما من مي‌دانستم دليل آرامش‌اش تلاش‌هايي بود كه در راه تاسيس دارالقرآن مي‌كرد. از وقتي كه به بچه‌هاي معجزه باران روخواني قرآن را آموزش مي‌دهم، آرامشم بيشتر شده است. آموختن به اين بچه‌ها سخت است اما لطف ديگري دارد. يك آيه را 10 يا 20 بار مي‌خوانم اما وقتي آن را مي‌آموزند، 10 برابر آموختن قرآن به ديگران شاد مي‌‌شوم. اين بچه‌ها كوهي از مهرباني‌هاي بي‌ريا هستند؛ تنها دارايي‌هايشان بافتني‌هايي است كه با دستان خودشان بافته‌اند. آنها تنها دارايي‌هايشان را به من و مربيان ديگر هديه مي‌دهند. اين بچه‌ها فرشته‌اند انگار.

  • ساعت‌هاي بي‌قراري براي شروع كلاس

زهره غلامي‌نژاد، كمك مربي و سنجد كلاس‌هاي درس معلولان است
بيشتر روز‌ها با عروسك سنجد و لباس محلي در كلاس درس حضور پيدا مي‌كند تا زنگ تفريح معلولان باشد. زهره غلامي‌نژاد مادر 2 فرزند است و ميان بچه‌هاي كلاس به خاله سنجد مشهور است! از اينكه با بازي عروسكي شادي را به بچه‌ها هديه مي‌دهد خرسند است و مي‌گويد: وقتي خدا نعمتي را از انسان مي‌گيرد نعمتي را جايگزين آن مي‌كند. شايد اگر به فردي سالم بگوييم در اين كلاس‌ها شركت كن پوزخند بزند و مسخره مان كند! اما بچه‌هاي معلول با عشق در اين كلاس‌ها شركت مي‌كنند. چند روز پيش مادر يكي از بچه‌ها مي‌گفت: «روزهاي سه‌شنبه دخترم ساعت ۷ از خواب بيدار مي‌شود و تا ساعت ۹ صد بار مي‌پرسد: پس كلاس ما كي شروع مي‌شه؟»

  • معلولان نبايد خانه‌نشين شوند

نسرين رجبي، مدير سراي محله، دغدغه معلولان را دارد
همه از او حرف مي‌زنند؛ هم مربي‌ها، هم كمك مربي‌ها و هم بچه‌هاي گروه معجزه باران! همه مي‌گويند مهربان است و دغدغه‌اش كمك به بچه‌هاي گروه است. از نسرين رجبي، مدير سراي محله شهرك دريا مي‌پرسيم تا چه زماني اين كلاس‌ها در سراي محله برگزار خواهد شد؟ مي‌خندد و پاسخ مي‌دهد: «تا زماني كه زنده باشم! اين بچه‌ها فرشته‌اند. وقتي در كلاس با مهرباني مرا در آغوش مي‌گيرند و براي برگزاري كلاس‌ها تشكر مي‌كنند، بغض مي‌كنم و گاهي پنهاني اشك‌هايم را پاك مي‌كنم و اجازه نمي‌دهم اين بچه‌ها اشك‌هايم را ببينند.» رجبي از والديني كه فرزند معلول دارند درخواست مي‌كند فرزندانشان را به واسطه مشكلشان خانه‌نشين نكنند! او مي‌گويد: «آماده‌ايم كه به معلولان سراسر تهران آموزش رايگان دهيم.» مدير سراي محله شهرك دريا اميدوار است طرح معجزه باران مورد حمايت مسئولان قرار گيرد و از سوي ديگر اين طرح ثبت شده در سراي محله‌هاي ديگر استان تهران نيز اجرا شود تا هيچ خانواده‌اي دغدغه تنهايي فرزند معلولش را نداشته باشد.

  • خانم معلم‌ها مچكريم!

معجزه باراني‌ها از شركت در كلاس روايت مي‌كنند
سراغ بچه‌هاي گروه معجزه باران مي‌رويم. حالا ما هم آموخته‌ايم كه اين بچه‌ها را معلول صدا نكنيم و به آنها بگوييم بچه‌هاي معجزه باران! مژگان ابراهيمي يكي از بچه‌هاي گروه معجزه باران است و ۴۵ سال دارد. مژگان معلوليت ذهني دارد و به سختي حرف مي‌زند. شايد اگر در دوره‌هاي گفتاردرماني شركت مي‌كرد اوضاعش بهتر از اين بود اما نه‌تنها در اين دوره‌ها شركت نكرده بلكه مدرسه هم نرفته است. كودكانه مي‌خندد. از اينكه كيف دوختن و نوشتن و بافتن را آموخته خوشحال به‌نظر مي‌رسد و مي‌گويد: «من هم بلدم كيك‌هاي خوشمزه بپزم و مي‌خواهم كيك پختن را به دوستان و خانم معلم‌ها ياد بدم.» بتول هدايتي ۳۰ ساله است و مانند مژگان با دشواري حرف مي‌زند. او پس از حضور در اين كلاس‌ها نوشتن را آموخته اما مي‌گويد: «ناراحتم!» از او مي‌پرسيم چرا ناراحتي بتول جان؟ بغض مي‌كند و مي‌گويد: «چون وقتي بابام زنده بود بلد نبودم بنويسم بابا! حالا كه فوت كرده باسواد شده‌ام.» اكرم اصغري ۳۳ ساله است. او از خانم معلم‌ها تشكر مي‌كند و آرزو دارد روزي در كلاس درس به او گلسازي را آموزش دهند! مريم منصوري‌نژاد و ميترا ايزدپناه كه پس از شركت در اين كلاس‌ها دوستان زيادي پيدا كرده‌اند از خانم معلم‌ها تشكر مي‌كنند و مي‌گويند: « خانم معلم‌ها دوست‌تان داريم. »

  • اگر مي­‌خواهيد در كار نيك شريك باشيد

اگر فرزندي معلول داريد يا خانواده‌اي را مي­‌شناسيد كه فرزندي معلول دارند به سراي محله شهرك دريا سر بزنيد تا خانه‌نشيني، روزهاي فرزندتان را به يكنواختي سنجاق نكند. اگر هم با خواندن اين گزارش تصميم گرفتيد اعضاي اين گروه را در تداوم نذر فرهنگي ياري كنيد و يكي از مربيان باشيد باز هم به سراي محله مراجعه كنيد تا در اين كار خير شريك شويد. آدرس: تهرانسر، شهرك دريا، بلوار خزر، كوچه چهاردهم، سراي محله دريا.

کد خبر 330039

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha